صبا باباییصبا بابایی، تا این لحظه: 16 سال و 11 روز سن داره

بهار محفل کوچک ما

دلتنگی شبانه

صبا الان اینجا که نشسته ام وبرایت مینگارم صدای خنده هایت می اید نمیدانم شاید انگونه که باید کنارت نبودم  اما سعی کرده ام وقتی هستم با تو باشم شبها وقتی برایت قصه میگویم وتو با ان نگاه مهربانت صفحات را پی میگیری که کی میخواهد تمام شود ومن بروم دلم میخواهد همیشه کنارم روی دستانم بخوابی اما تو بزرگتر میشوی وخصلت های کودکیت را باید کم کم رها کنی ...برایم هیچ چیز سخت تر از این نیست که شب با بغض میگویی شب بخیر ....اخر نمیدانی چقدر برایم سخت است اینگونه شب بخیر گفتن دوستت دارم دختر آرزوهایم ...
21 فروردين 1392

هزار تا تولد

دختر خوبم صبای عزیز میدانی حرفایم زیاد است که با تو بگویم اما خب من فقط تنها یک حرف میگویم عاشقانه دوستت دارم صبا جونم میدونی یکی از اخلاقای خیلی خاصت چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تولد هر کی باشه باید برای تو هم تولد بگیرند تولد تموم پسر خاله هات وپسر داییت و...تو هم باید تولد داشته باشی همه اخلاقت رو می دونند وقتی تولد هر کدومشون میشه برای تو هم یه کیک درست میکنند که شمعش رو فوت کنی وببری جالبه همه هر دفعه برات کادو هم میدن خب دیگه اینم یه نمونه ...
21 فروردين 1392

دست خط تایپی صبا

صبا بیزطظشضصثباتالتاناتنتحححجحک دست خط تایپی صبا صبا دلش میخواست تو وبلاگش مطلب بذاره اینو گفتم خودش بنویسه بزنم وبلاگش ...
12 فروردين 1392

نوروز 92در شفت

صبای گلم امسال قصد مسافرت رفتن نداشتیم اما وقتی شنیدی همه اماده مسافرت شدند چشمان قشنگت پر اشک شد گفتی مامان من تنها حوصلم سر میره طاقت اشکهای تو رو نداشتیم بابا گفت سریع اماده شو با عزیزجون وبقیه بریم مسافرت چند تا عکس گرفتم .هرچند اروم وقرار نداری یکم صبر کنی تا ازت عکس بگیرم ولی خب حالا همین دو تا عکس رو بزنم   این عکس دختر نازم تو شفت امامزاده سید ابراهیم است خدایی معلومه مجبورش کردم به زور واسه ازش عکس بگیرم   اینم عکس صبای گلم در ساحل چوبر کمی مونده به انزلی کمتر از ده کیلومتر ...
10 فروردين 1392

دخمل گلم

خواستم از عکسهای جدیدت بزنم نشد فعلا این عکس رو میزنم که پارسال ازت گرفتم خونه قبلی ...
2 فروردين 1392

دخترم سال نو مبارک

  صبا دختر نازم عید اومد عیدی که خیلی وقته منتظرش بودی عیدی که همش میگفتی مامان پس کی عید میشه میگفتم بخوابی بیدار شی بخوابی بیدار شی...چند بار که میگفتم حوصلت سر میرفت میگفتی اوه یه عالمه طول میکشه بیاد .دیدی اومد کنار سفره عید وقتی داشتی قل هو الله میخوندی تا کار مامان رو تکرار کنی خدا رو شکر میکردم بخاطر تموم نعمتهاش..بخاطر تموم نعمتهایی که نه میشه گفت ونه میشه شمرد  دختر گلم صبای عزیزم انشالله صدها سال کنار سفره عید بشینی ولبت پر از خنده باشه الهی امین ...
1 فروردين 1392
1